جدول جو
جدول جو

معنی شه شه - جستجوی لغت در جدول جو

شه شه
(شَهْ شَهْ)
مخفف شاه شاه که در اصطلاح شطرنج آنرا کش گویند:
گفت شه شه وآن شه کبر آورش
یک به یک شطرنج برزد بر سرش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
شه شه
(شطرنج) گفتن: شاه شاه، کیش
تصویری از شه شه
تصویر شه شه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهنشه
تصویر شهنشه
شاهنشاه، شاه شاهان، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(شَ هََ شَهْ)
مخفف شاهانشاه. شاهنشاه. شهنشاه. شاه شاهان:
از درگه شهنشه مسعود باسعادت
زیبابپادشاهی دانا بشهریاری.
منوچهری.
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از لاله زار ساری.
منوچهری.
خاقانیا بعبرت ناپاکی فلک
بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است.
خاقانی.
مرا شهنشه وحدت ز داغگاه خرد
به شیب و مقرعه دعوت همی کند که بیا.
خاقانی.
چو شیرین از شهنشه بی خبر بود
در آن شاهی دلش زیر و زبر بود.
نظامی.
شهنشه که بازارگان را بخست
در خیر بر شهر و لشکر ببست.
سعدی.
نه تدبیر محمود و رای نکوست
که دشمن نداند شهنشه ز دوست.
سعدی.
شهنشه نیارست کردن حدیث...
سعدی.
رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
دهی است از دهستان میزدچ بخش حومه شهرستان شهرکرد. واقع در 27هزارگزی جنوب باختر شهرکرد و 6هزارگزی راه شهرکرد به ده چشمه. در دامنۀ کوه واقع شده و معتدل است. سکنۀ آن 547 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی است. این ده زیارتگاه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهنشه
تصویر شهنشه
((هَ))
لقب شاه ایران، شاه شاهان، پادشاه بزرگ، شاهنشه، شاهنشاه
فرهنگ فارسی معین
تو خودت، خودت، مال توست، برای شماست
فرهنگ گویش مازندرانی
باران نرم و کم دوام
فرهنگ گویش مازندرانی
مال شماست متعلق به شماست
فرهنگ گویش مازندرانی